لازم است والدین برای فراهم ساختن زمینه بهداشت روانی کودکان تلاش نموده و در جهت مراقبت از آنان گام بردارد. هرچند عوامل متعددی به جز والدین در بهداشت روان کودکان مؤثراند، اما والدین در حد توانایی خویش میتواند در جهت ایجاد زمینه سلامت روان بچههایش حرکت نموده و کارهای مثبت و خوبی را به اجرا بگذارد؛ بطور مثال نامگذاری خوب، احترام به کودک، تکریم شخصیت وی و فراهم ساختن زمینه بازی، خود داری از افراط و تفریط در محبت، و...
آنچه بیش از هرچیز به تعادل فرزندان آسیب وارد میکند ناامنی او در سطح خانواده، مدرسه و جامعه است. اگر محیط عاطفی خانواده متشنج و مسموم باشد ذهن و جسم فرزند را مضطرب و آشفته میسازد، چنین وضعیتی باعث به وجود آمدن انواع اختلالات رفتاری و ناسازگاریهای مختلف در رفتار و عملکرد میشود. آیا مشاهده درگیری و پرخاشگری همراه با کتککاری، در فرزندان باعث به وجود آمدن اضطراب نمیشود؟ آیا ذهن چنین دانش آموزانی در هنگام مشاجره مشغول نمیشود؟ نوجوانانی که مشکلات رفتاری و هیجانی دارند کسانی هستند که والدین آنها در ابراز محبت و توجه به روابط خانوادگی در مراحل گوناگون زندگی مشکل دارند. این موضوع همواره مورد تحقیق روانشناسان بوده است. عدهای از آنها نیز اعتقاد دارند که رفتارهای ناسازگار نوجوانان ناشی از فقدان جو عاطفی لازم در محیط خانواده است. خشم و خشونت والدین نسبت به فرزندان، طرد کردن یا نادیده گرفتن فرزندان سبب میشود که آنها دچار مشکلات تحصیلی، عدم سازش با گروه همسالان یا بروز رفتار ضد اجتماعی شوند.[1]
همیشه در ارتباط با کودکان، باید او را یک انسان دانسته و دست کم نگرفت، هرگز کودک خود را تحقیر نکرده و به او شخصیت داد و او را به حساب آورده به نظراتش احترام گذاشت و باید به کودک برحسب تواناییاش مسئولیت داد و به چشم بدبینى به او نگاه نکرد.
در بهداشت روانی آنچه بیش از همه مورد نظر است احترام به شخصیت و حیثیت انسانی است و تا هنگامی که حیثیت و شخصیت فرد برقرار نشود، سلامت فکر و تعادل روان و بهبود روابط انسانی معنی و مفهومی نخواهد داشت.[2] فردی که خود را مفید، کارامد و ارزشمند بداند و کرامت بالایی داشته باشد، از سلامت روانی بیشتری برخوردار است و در نتیجه توان بیشتری برای رویارویی با فشارها، مشکلات روانی و رویدادهای ناگوار زندگی خواهد داشت. در مقابل ، شخصی که از خود تصور منفی داشته باشد و خود را ناتوان، بی ارزش و بیکفایت بداند به مشکلات روانی بسیاری دچار میشود و در موقعیتهای دشوار زندگی، تاب مقاومت نخواهد داشت.[3]
اساس احترام فرد به شخصیت خود و دیگران از دوران کودکی ابتدا توسط والدین و اعضای خانواده پیریزی شده و بعد از آن توسط آموزگاران و دبیران در مدارس و سپس توسط مدیران، کارفرمایان و سرپرستان مؤسسات در اجتماع ادامه مییابد. همه این افراد میتوانند با ایجاد رابطه صحیح و سالم از استعداهای کودک و نوجوان به نحو شایستهی استفاده کرده و او را فرد سالم و خلاق پرورش دهند. طرد کردن، تعدی، زور، فشارو پایمال کردن حق یک کودک یا نوجوان به هیج وجه نمیتواند روحیه سالم در او به وجود آورد و او را آماده همکاری با دیگران کند، بلکه برعکس در او حالت تهاجمی، انتقامجویی و رفتارهای غیر عادی به وجود میآورد. احترام به شخصیت و استقلال فرد، یک وظیفه اخلاقی است و باید در برخورد با تمام افراد رعایت شود و در مفهوم کلی خواستن آن چیزهایی برای دیگران است که مورد پسند و مطلوب خود فرد میباشد.[4]
احترام به کودک، روحیه استقلال و اعتماد به نفس را در او تقویت و به رشد سالم شخصیت او کمک میکند. این امر، محبوبیت کودک را در میان همسالان خود به دنبال دارد و بتدریج استعداد او را در پذیرش و ایفای نقش رهبری و مدیریت شکوفا خواهد ساخت. چنین الگویی عملاً در زندگی پیشوایان اسلام وجود داشته است. چنانکه حضرت علی(ع) از کودکی در دامن پرمهر پیامبر(ص) تربیت شده و تمام صفات عالیه و ارزشهای اخلاقی را از آنحضرت آموختهاند. حضرت علی(ع) گذشته از این که از نظر جسم و جان کودک معمولی نبودهاند و در ساختار وجودی شان، استعدادها و شایستگیهای خاصی وجود داشته است، مراقبتهای رسول خدا(ص) در آشکار ساختن تواناییها و قابلیتهای درونی آن حضرت نقش بسزایی داشته است. امام حسن و امام حسین (ع)، نیز از مزایای بهترین شیوه تربیتی بهرهمند بودند. در کودکی تحت نظارت جد گرامی و پدر و مادر ارجمند خود تمام کمالات را فرا گرفتند. شخصیت آنان در نظر دیگران آنچنان ارزشمند بود که حتی مأمون عباسی در حضور رجال بزرگ کشور خود گفت: رسول خدا با حسن و حسین بیعت کرد، با آنکه سن آن دو کمتر اشش سال بود و با هیچ کودکی جز آندو بیعت نکرد.[5]
از مصادیق تکریم شخصیت نوزاد در اسلام، میتوان به اذان و اقامه گفتن در گوش وی اشاره کرد که از سه جهت تأثیر در تربیت دارد: نخست تأثیرات جسمی و ایمنی از بیماریهای که ممکن است کودک به آنها دچار شود؛ دوم تأثیرات معنوی و آرامش روحی که با دوری شیطان برای کودک حاصل میشود؛ سوم تأثیرات آموزشی، چنانکه کودک با مفاهیم اعتقادی و مذهبی آشنا میشود و در آینده به آنها انس و علاقه بیشتری پیدا میکند.[6] و همینطور کام برداشتن و تحنیک، تبریک گفتن نوزاد و دعا برای وی، انتخاب نام نیک، عقیقه، ختنه و تراشیدن موی سر نوزاد و صدقه دادن برای او هر کدام اثرات خاص خودش را داشته و در راستای تکریم شخصیت کودک میباشد.[7]
[1] ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، عوامل ناسازگاری کوک و نوجوانان، ص42.
[2] - رک. میلانیفر، بهداشت روانی، ص5.
[3] - رک. شجاعی، همان، ص322
[4] - میلانیفر، همان، ص62.
[5] - ر.ک. ناصر بیریا و دیگران، روانشناسی رشد، ج2، ص876.
[6] - برای مطالعه بیشر ر.ک. حسینیزاده، علی، سیره تربیتی پیامبر و اهلبیت. ص61. و بناری، علی همت، تعامل فقه و تربیت
[7] - ر.ک. بناری، علی همت، نعامل فقه و تربیت